جدول جو
جدول جو

معنی قطره زدن - جستجوی لغت در جدول جو

قطره زدن
(دَ)
تند و تیز به راه رفتن. (برهان). کنایه از تند رفتن. (انجمن آرای ناصری). به صلۀ ’در’ کنایه از تیز رفتن و دویدن. (آنندراج) : چون قطره زدن آغازیدی پیل آبکش را به تردستی پیل مال ساختن. (درۀ نادره چ شهیدی ص 601) ، تردد کردن، به صلۀ ’بر’ کنایه از ریختن و باریدن. (آنندراج) ، بعضی به تحقیق نوشته اند که اطلاق آن بر شاطر حقیقت است و بر غیر استعاره، لهذا محل تأمل، چه یک جا قائل به حقیقت شدن و جای دیگر قائل به استعاره شدن وجهی می باید و آن مذکور نیست. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
قطره زدن
تردد کردن رفتن، یا قطره زدن بر (به)، . . ریختن باریدن: در راه عشق قطره بمژگان زدم چو اشک نعل از برای پی غلطی واژگون زنند یا قطره زدن در... تیز رفتن دویدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قرعه زدن
تصویر قرعه زدن
انتخاب تصادفی از طریق قرعه، قرعه انداختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلمه زدن
تصویر قلمه زدن
در کشاورزی بریدن قلمه، کاشتن قلمه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نعره زدن
تصویر نعره زدن
فریاد زدن، فریاد و فغان کردن به بانگ بلند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عطسه زدن
تصویر عطسه زدن
عطسه کردن، خارج کردن هوا از بینی و دهان با شدت و صدا، اشنوسه کردن، خفیدن، عطاس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طفره زدن
تصویر طفره زدن
کوتاهی کردن، تاخیر، تعلل کردن در کاری، سر دواندن، طفره رفتن
فرهنگ فارسی عمید
(پُتَ زَ)
کنایه از هرزه گرد و هرزه کار که به یک جا و یک کار قرار نگیرد. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
آفتاب خورشید، ابر سحاب. توضیح راجع به ابر آب دزد رک. م. معین مزدیسنا و تاثیر آن در ابیات پارسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقاره زدن
تصویر نقاره زدن
نقاره را بصدا در آوردن نقاره نواختن
فرهنگ لغت هوشیار
داد کشیدن فریاد زدن فریاد و فغان کردن ببانگ بلند: دور مرو سفر مجو پیش توست ماه تو نعره مزن که زیر لب می شنود ز تو دعا. (دیوان کبیر. 35: 1)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهره زدن
تصویر مهره زدن
کاغذ و جزآن را با مهره کشیدن برای جلادادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلمه زدن
تصویر قلمه زدن
کاشتن قلمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لطمه زدن
تصویر لطمه زدن
ویزاستن گزند رساندن، سیلی زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قطره زرد
تصویر قطره زرد
سرشک زرد، خور
فرهنگ لغت هوشیار
قطره زدن بنگرید به قطره زدن تردد کردن رفتن: هر طرف بسیار کردم قطره در راه طلب لیکن از دریا ندیدم بهره جز سیلاب کم
فرهنگ لغت هوشیار
قرعه انداختن: آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه کار به نام من دیوانه زدند (حافظ 125)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عطسه زدن
تصویر عطسه زدن
شنوسیدن خفیدن عارض شدن عطسه
فرهنگ لغت هوشیار
کوتاهی کردن ویلان زدن سر دواندن کوتاهی کردن و تاخیر در کار سر دواندن، در رفتن: او با مهارت از جواب همه سوالات طفره می زد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شتره زدن
تصویر شتره زدن
با کفشهای پاره و قدم نامنظم راه رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قطرهزدن
تصویر قطرهزدن
آمد و شد کردن، باریدن، تیزرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شتره زدن
تصویر شتره زدن
((~. زَ دَ))
با کفش های پاره و قدم نامنظم راه رفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طفره زدن
تصویر طفره زدن
((~. زَ دَ))
کوتاهی کردن در کار، در رفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قطره دزد
تصویر قطره دزد
((~. دُ))
آفتاب، خورشید، ابر، سحاب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عطسه زدن
تصویر عطسه زدن
Sneeze
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از عطسه زدن
تصویر عطسه زدن
éternuer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از عطسه زدن
تصویر عطسه زدن
чихать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از عطسه زدن
تصویر عطسه زدن
niesen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از عطسه زدن
تصویر عطسه زدن
чхати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از عطسه زدن
تصویر عطسه زدن
kichać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از عطسه زدن
تصویر عطسه زدن
espirrar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از عطسه زدن
تصویر عطسه زدن
estornudar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از عطسه زدن
تصویر عطسه زدن
starnutire
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از عطسه زدن
تصویر عطسه زدن
niezen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از عطسه زدن
تصویر عطسه زدن
छींकना
دیکشنری فارسی به هندی